چرا اقتصاد چین پیشرفت کرد؟

بررسی مهمترین دلایل پیشرفت اقتصادی چین

چین به چه طریقی چین شد؟

تا پایان دهه ۶۰ قرن گذشته چین از جمله کشورهای فقیر جهان حساب می شد ولی این کشور با پیروی از سیاست های اقتصادی موفق توانست جایگاه ویژه ای در بین کشورهای پیشرفته و صنعتی جهان کسب نماید.

چگونه اقتصاد چین پیشرفت کرد؟

در سال ۱۹۷۶ مائوتسه تونگ رهبر چین در گذشت. شوان لای نخست وزیر چین نیز در همان سال فوت نمود. بعد از گذشت دو سال رقابت برای رسیدن به قدرت، حکومت به اشخاصی رسید که دیدگاهشان با دیدگاه های حاکمان گذشته متفاوت بود. دنگ شیائوپینگ تفکرات خاصی را پیاده و آنها را تحکیم بخشید. به این ترتیب اولویت های رهبران و سران چینی تغییر نمود و اصلاح اقتصادی، تحقق یک سطح زندگی آبرومندانه برای شهروندان چینی و تأمین رفاه آنان به اولویت اصلی رهبران چینی تبدیل شده بود. به دست گرفتن زمام امور توسط حاکمان جدید با دیدگاه های نو در سال ۱۹۷۸ حاکی از شروع روند جدیدی در چین بود که بعداً این کشور را به سطوح بالای اقتصادی هدایت نمود که در تاریخ چین بی سابقه بوده است.
مواضع و دیدگاه های نو با گذشته متفاوت داشت و بر مواردی همچون گشایش درهای چین برروی جهان خصوصاً جهان غرب، ایجاد اصلاحات اقتصادی در راستای تحقق خودکفایی و سرانجام تحقق رضایت قابل قبول شهروندان چینی استوار بود. تجربه اقتصادی چین که دنگ شیائوپینگ از سال ۱۹۷۸ رهبری آن را در دست داشت و بعد از وی نیز ادامه دار شد در نوع خود یک تجربه بی نظیر به حساب می آمد که جهان از دستاوردهای آن شگفت زده شده و موفقیت های حاصل از این تجربه سطح زندگی مردم چین را به درجات بالایی سوق داده است. اهمیت تجربه فوق و بحث درباره آن به این دلیل است که اتفاق فوق در بزرگترین کشور جهان از لحاظ وسعت و جمعیت و عضو دائم شورای امنیت رخ داده و در بعد نظامی و هسته ای و غیرهسته ای قدرتی غیرقابل چشم پوشی دارد.
تجربه فوق با کسب موفقیت های لازم چین را به جایگاه بالایی در میان کشورهای جهان سوق داد. به طوری که چین در حال و آینده در سطح جهان نقش بارزی را ایفا خواهدکرد. لازم به یادآوری است اکنون چین در فعل و انفعال های سیاسی نیز نقش عمده ای بازی می کند.
چین از سال ۱۹۴۹ الی ۱۹۷۸ از نظر اقتصادی یک دولت فقیر محسوب می شد به طوری که درآمد سرانه، تولید ناخالص ملی و میانگین رشد اقتصادی آن بسیار پائین بود. علاوه بر آن سرمایه گذاری خارجی قابل ذکری در این کشور انجام نمی شد و سهم این کشور در تجارت جهانی بسیار ناچیز بود که هیچ گونه همخوانی با وسعت عظیم این کشور نداشت.
گشودن درهای چین به روی جهان خارج بعد از سال ۱۹۸۷ به یک گزینه و شیوه استراتژیک تبدیل شد. اگرچه برخی از این گونه تجربه ها در برخی از کشورهای مارکسیستی با شکست مواجه شده اند. آنچه که موجب شد تا این تجربه چین از شکست محفوظ بماند این بود که سیاست فوق در چند مرحله به اجرا درآمد اگرچه از همان ابتدا تمام بخش ها و مناطق را دربرگرفت. نگاهی به نتایج تجربه چین افزایش چشمگیر میانگین رشد اقتصادی چین را نشان خواهد داد، امری که در هیچ کشور دیگری محقق نشده است. یکی از شاخص های اصلی سیاست اقتصادی چین عبارت بود از ادغام میان اقتصاد بازار و اقتصاد سوسیالیستی.

 

● گشایش درهای چین به سوی دنیای خارج

تا پایان دهه ۶۰ قرن گذشته چین از جمله کشورهای فقیر جهان به حساب می آید ولی این کشور با پیروی از سیاست های اقتصادی موفق توانست جایگاه ویژه ای در میان کشورهای پیشرفته و صنعتی جهان کسب کند.
سران چینی به رهبری دنگ شیائو که از سال ۱۹۷۸ قدرت را در دست گرفتند به این نتیجه رسیدند رشد چین مستلزم رشد اقتصادی این کشور است و این امر جز از طریق ارتباط وسیع با عالم خارج امکان پذیر نیست. اتخاذ سیاست فوق موجب شد تا زمینه مناسب برای سیاست های اقتصادی موفق چین ایجاد شود. برای چینی ها درخصوص ارتباط با عالم خارج نام کشورها خیلی مهم نبود و حتی این سخن در آن زمان مطرح شده بود که «رنگ گربه ای که می خواهد موش بگیرد اصلاً مهم نیست که سیاه باشد یا سفید بلکه هر گربه ای که موش بگیرد گربه خوبی است». آنچه که برای چینی ها در آن زمان مهم جلوه می نمود عبارت بود از دستیابی به تکنولوژی و سرمایه هایی که جهت پیشرفت به آن نیاز داشتند. در آن زمان چین استقبال از جهان خارج و ارتباط با آن را جز سیاست های لایتغیر خویش اعلام و بر جذب سرمایه ها و تکنولوژی های جدید تأکید کرد و به بررسی تجارب موفق در برنامه ریزی و مدیریت اقتصادی کشورهای خارجی پرداخت و به مؤسسه های بین المللی خویش تأکید کرد تا در بازارهای جهانی به رقابت بپردازند و اصلاح داخلی و توسعه اقتصادی را تقویت نمایند.
دو سال بعد از درگذشت مائوتسه تونگ در سال ۱۹۷۶ کنفرانس یازدهم حزب مارکسیست چین برگزار شد و در این کنفرانس جهت اقدام برای اصلاحات اقتصادی تأکید شد که هدف از آن کاهش شکاف میان ثروتمندان و فقرا از طریق استمرار کمک های دولتی به مردم چین بود. این کنفرانس که در نوامبر ۱۹۷۸ برگزارشد چهار برنامه را مدنظر داشت که عبارت است از:
۱) افزایش قدرت سازگاری چین با تغییرات ساختاری اقتصاد جهان. زهاوزیانگ یکی از مشاوران دبیرکل سابق حزب مارکسیسم دولت ها را درخصوص توانایی تعامل با تغییرات جامعه بین الملل به چهار دسته تقسیم کرد که عبارتند از:
الف) دولت ها و اقتصادهای انعطاف ناپذیر که ساختار دولت و اقتصاد آمادگی سازگاری با هیچ کدام از تغییرات را ندارد که شوروی از جمله این کشورها محسوب می شود.
ب) دولت های انعطاف ناپذیر و اقتصاد انعطاف پذیر: در این نوع مکانیزم های هماهنگی با بخش اقتصاد بیشتر از بخش سیاست فراهم است بهترین نمونه درخصوص این گونه کشورها؛ کشورهایی اند که ببرهای آسیا نامیده می شوند.
ج) دولت های انعطاف پذیر و اقتصاد انعطاف ناپذیر: این نمونه از دولت ها دقیقاً برخلاف دولت های گذشته هستند و این دولت ها بیش از ساختار اقتصادی توانایی سازگاری دارند که بهترین نمونه در این خصوص کشور هند است.
د) دولت ها و اقتصادهای انعطاف پذیر: این شیوه در کشورهای پیشرفته رایج است به طوری که هم دولت ها و هم اقتصادشان از مکانیزم های سازگاری با تغییرات بین الملل برخوردارند. زهاوزیانگ تأکید می کند لازم است چین به این مجموعه ملحق شود.
۲) بازنگری در اولویت های توسعه بدین ترتیب که ابتدا کشاورزی، سپس صنعت، در مرحله بعد پژوهش علمی و سرانجام مسائل دفاعی موردبررسی قرار گیرد.
۳) بازنگری در ساختار بخش های تولید، به طوری که مزارع و زمین های عمومی به خانواده ها تحویل و اجازه راه اندازی طرح های خصوصی داده می شد و دولت سیطره خویش را بر صنایع سنگین، بخش انرژی و معدن حفظ می کرد.
۴) اجرای اصلاحات شهری مصوب در سال ۱۹۸۴ توسط حزب مارکسیسم
۵) اعطای استقلال به مؤسسه های اداری
۶) روان تر کردن کانال های تجارت خارجی با کاهش تعرفه های گمرکی
۷) تلاش برای ملحق شدن به هیأت های مالی و تجاری بین المللی
۸) تشویق بخش گردشگری و آغاز عملیات گسترده برای توسعه آن
آنچه که رهبر چینی خواهان دستیابی به آن بود عبارت بود از افزایش تولید و رساندن جامعه به رفاه اقتصادی و در راه رسیدن به هدف حرکت در مسیر درست ملاک بود چه براساس اصول سوسیالیستی باشد و یا سرمایه داری.
اصلاحات اقتصادی چین به شاخص ترین اولویت های سیاست خارجی چین تبدیل شد و اقتصاد چین را از بعد منطقه ای و محلی خارج کرد و به سمت رقابت با اقتصادهای بزرگ جهان سوق داد. تمام برآوردها و انتظارات بیانگر این مسئله است که کشور چین در دهه فعلی و یا طی دو دهه آینده به اوج قله اقتصاد جهان صعود می کند و به نخستین قدرت اقتصادی جهان تبدیل خواهد شد. انقلاب اقتصادی چین و ظهور بازارهای متعدد اقتصادی در اکثر کشورهای جهان مهم ترین اتفاق اواخر قرن بیستم به شمار می رود اما برتری اقتصادی چین بر سایر اقتصادهای جهان از مهم ترین حوادث آغاز قرن بیست و یکم خواهد بود.

● خصوصیت های تجربه اقتصادی چین

در کنفرانس دوازدهم حزب کمونیست دنگ شیاو بنگ نظریه ای را درخصوص پذیرش سوسیالیسم سازگار با خصوصیت های چین مطرح کرد که به نحوه فعالیت برای توسعه سوسیالیسم، مراحل توسعه و شرایط خارجی می پرداخت. سیاست خارجی چین با سیاست خارجی دولت های سوسیالیستی اروپا و شوروی تفاوت داشت و به این دلیل چین دچار تغییرات سیاسی حادی نشد که علل آن موارد زیر است:
۱) حزب مارکسیست چین قدرت را در دست داشت و با تمام تلاش هایی که در راستای متزلزل کردن نظام و دولت انجام می شد مقابله می کرد.
۲) سران چینی شیوه ارتباط با دنیای خارج را مثل کشورهای اردوگاه سوسیالیسم به صورت ناگهانی انجام ندادند بلکه آن را طی چند مرحله اجرا کردند.
عوامل فوق موجب شد تا فشارهای اقتصادی کاهش یابد و چین از انزوا خارج و با دنیای بیرون ارتباط برقرار نماید و از واکنش های بالعکس در امان بماند و ارکان نظام حکومتی قدرتمندتر از گذشته شود.




نظرات کاربران